استوری حس خوب چای نوشیدن پشت پنجره
حالا هی از این سو غلت بخور به آنسو
حالا هی فکر و خیال کـن
بـا غصه خوردن و دلشوره گرفتن هیچ چیز درست نمیشود رفیق
باور کن فلسفه ی دنیا، قصه ی همان درویشی ست که وقتی از او خواستند زندگی را معنا کند، خورجینش را زیـر سر گذاشت و خوابید و دیگر بیدار نشد
نمان در گذشته
خاطرات را رها کن
جلو جلو هم ندو که از نفس می اُفتی…
حال را دریاب تـا حالت خوب باشد
چایت را دم کن…صدای موسیقی را کمی بلند…بـایست مقابل پنجره…عمیق نفس بکش و فکر کن به هیچ چیز
به هیچ چیز فکر کن…
انقدر سخت نگیر رفیق
انقدر سخت نگیـر