ترانه کودکانه در مورد بابا _ شبکه پویا
بابا برای من
آورد یک کتاب
گفتم: بخوان، ولی
او گفت: وقت خواب
تا شب هزار بار
آن را ورق زدم
ای کاش ساده بود
میخواندمش خودم
آخر به سر رسید
این انتظار من
شب آمد و نشست
بابا کنار من
یک قصه خواند و گفت:
دیگر برو بخواب
اما چه سخت بود
دل کندن از کتاب
او گفت: شب بخیر
گفتم: ولی چه زود
خمیازۀ پدر
پایان قصه بود…